فخرالدین عراقی (غزلیات)/دل، دولت خرمی ندارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (دل، دولت خرمی ندارد) از فخرالدین عراقی |
' |
دل، دولت خرمی ندارد جان، راحت بیغمی ندارد دردا! که درون آدمی زاد آسایش و خرمی ندارد از راحتهای این جهانی جز غم دل آدمی ندارد ای مرگ، بیا و مردمی کن این غم سر مردمی ندارد وی غم، بنشین، که شادمانی با ما سر همدمی ندارد وی جان، ز سرای تن برون شو کین جای تو محکمی ندارد منشین همه وقت با عراقی کاهلیت محرمی ندارد