فخرالدین عراقی (غزلیات)/راحت سر مردمی ندارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (راحت سر مردمی ندارد) از فخرالدین عراقی |
' |
راحت سر مردمی ندارد دولت دل همدمی ندارد ز احسان زمانه دیده بردوز کو دیدهی مردمی ندارد از خوان فلک نواله کم پیچ کو گردهی گندمی ندارد با درد بساز، از آنکه درمان با جان تو محرمی ندارد در تار حیات دل چه بندی؟ چون پود تو محکمی ندارد دردا! که درین سرای پر غم کس دولت بیغمی ندارد دارد همه چیز آدمی زاد افسوس که خرمی ندارد گر خوشدلیی درین جهان هست باری دل آدمی ندارد بنمای به من دلی فراهم کو محنت درهمی ندارد کم خور غم این جهان، عراقی، زیرا که غمش کمی ندارد