فخرالدین عراقی (غزلیات)/ناگه بت من مست به بازار برآمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (ناگه بت من مست به بازار برآمد) از فخرالدین عراقی |
' |
ناگه بت من مست به بازار برآمد شور از سر بازار به یکبار برآمد بس دل که به کوی غم او شاد فروشد بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد ممن ز دل و گبر و ز زنار برآمد در کوی خرابات جمالش نظر افگند شور و شغبی از در خمار برآمد در وقت مناجات خیال رخش افروخت فریاد و فغان از دل ابرار برآمد یک جرعه ز جام لب او میزدهای یافت سرمست و خرامان به سر دار برآمد در سوختهای آتش شمع رخش افتاد از سوز دلش شعلهی انوار برآمد باد در او سر آتش گذری کرد از آتش سوزان گل بی خوار برآمد ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد باد سحر از خاک درش کرد حکایت صد نالهی زار از دل بیمار برآمد کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟ کز بوک و مگر جان خریدار برآمد