فخرالدین عراقی (غزلیات)/وه! که کارم ز دست میبرود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (وه! که کارم ز دست میبرود) از فخرالدین عراقی |
' |
وه! که کارم ز دست میبرود روزگارم ز دست میبرود خود ندارم من از جهان چیزی وآنچه دارم ز دست میبرود یک دمی دارم از جهان و آن نیز چون برآرم ز دست میبرود بر زمانه چه دل نهم؟ که روان همچو یارم ز دست میبرود در خزان ار دلی به دست آرم در بهارم ز دست میبرود از پی صید دل چه دام نهم؟ که شکارم ز دست میبرود چه کنم پیش یار جان افشان؟ که نثارم ز دست میبرود نیست جز آب دیده در دستم زان نگارم ز دست میبرود طالعم بین که: در چنین غمها غمگسارم ز دست میبرود بخت بنگر که: پای بر دم مار یار غارم ز دست میبرود دستگیرا، نظر به کارم کن بین که کارم ز دست میبرود