فخرالدین عراقی (غزلیات)/ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر) از فخرالدین عراقی |
' |
ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر چاره ساز آن را که از تو نیستش یک دم گزیر مانده در تیه فراقم، رهنمایا، ره نمای غرقهی دریای هجرم، دستگیرا، دست گیر در دل زارم نظر کن، کز غمت آمد به جان چاره کن، جانا، که شد در دست هجرانت اسیر سوی من بنگر، که عمری بر امید یک نظر ماندهام چون خاک بر خاک درت خوار و حقیر از تو بو نایافته، نه راحتی دیده ز عمر ساخته با درد بیدرمان تو، مسکین فقیر دل که سودای تو میپخت آرزویش خام ماند کو تنور آرزو تا اندر او بندم فطیر؟ دایهی مهرت به شیر لطف پرورده است جان شیرخواره چون زید، کش باز گیرد دایه شیر؟ ز آفتاب مهر بر دل سایه افگن، تا شود در هوای مهر روی تو چو ذره مستنیر گر فتد بر خاک تیره پرتو عکس رخت گردد اندر حال هر ذره چو خورشید منیر وز نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد خوشتر از خلد برین گردد درکهای سعیر