فخرالدین عراقی (غزلیات)/بیجمال تو، ای جهان افروز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (بیجمال تو، ای جهان افروز) از فخرالدین عراقی |
' |
بیجمال تو، ای جهان افروز چشم عشاق، تیره بیند روز دل به ایوان عشق بار نیافت تا به کلی ز خود نکرد بروز در بیابان عشق پی نبرد خانه پرورد لایجوز و یجوز چه بلا بود کان به من نرسید؟ زین دل جانگداز درداندوز عشق گوید مرا که: ای طالب چاک زن طیلسان و خرقه بسوز دگر از فهم خویش قصه مخوان قصه خواهی؟ بیا ز ما آموز بنشان، ای عراقی، آتش خویش پس چراغی ز عشق ما افروز