فخرالدین عراقی (غزلیات)/ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام) از فخرالدین عراقی |
' |
ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام در محنت و بلا چه گرفتار ماندهام؟ با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم با اهل مصطبه چه به انکار ماندهام؟ در صومعه چو مرد مناجات نیستم در میکده ز بهر چه هشیار ماندهام؟ در کعبه چون که نیست مرا جای، لاجرم قلاش وار بر در خمار ماندهام ساقی، بیار درد و از این درد یک زمان بازم رهان، که با غم و تیمار ماندهام در کار شو کنون، غم کاری بخور، که من از کار هر دو عالم بیکار ماندهام کاری بکن، که کار عراقی ز دست رفت در کار او ببین که: چه غمخوار ماندهام