فخرالدین عراقی (غزلیات)/ای در میان جانم گنجی نهان نهاده
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (ای در میان جانم گنجی نهان نهاده) از فخرالدین عراقی |
' |
ای در میان جانم گنجی نهان نهاده بس نکتههای معنی اندر زبان نهاده سر حکیم ما را در شوق لایزالی در من یزید عشقش پیش دکان نهاده در جلوهگاه معنی معشوق رخ نموده در بارگاه صورت تختش عیان نهاده از نیست هست کرده، از بهر جلوهی خود وانگه نشان هستی بر بینشان نهاده روحی بدین لطیفی در چاه تن فگنده سری بدین عزیزی در قعر جان نهاده خود کرده رهنمایی آدم به سوی گندم ابلیس بهر تادیب اندر میان نهاده خود کرده آنچه کرده، وانگه بدین بهانه هر لحظه جرم و عصیان بر این و آن نهاده بعضی برای دوزخ، بعضی برای انسان اندر بهشت باقی امن و امان نهاده کس را درین میانه چون و چرا نزیبد هر کس نصیب او را هم غیبدان نهاده عمری درین تفکر، از غایت تحیر گوش دل عراقی بر آستان نهاده