فخرالدین عراقی (غزلیات)/بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
نسخهٔ تاریخ ۳۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۷:۲۲ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها)
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟) از فخرالدین عراقی |
' |
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی گره از کار فروبستهی ما بگشایی نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی گذری کن که خیالی شدم از تنهایی گفته بودی که بیایم چو به جان آیی تو من به جان آمدم اینک تو چرا مینایی بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب به که بینم که تویی چشم مرا بینایی پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی جز تو اندر نظرم هیچ کسی میناید وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی گفتی از لب بدهم کام عراقی روزی وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی