فخرالدین عراقی (غزلیات)/درین ره گر به ترک خود بگویی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (درین ره گر به ترک خود بگویی) از فخرالدین عراقی |
' |
درین ره گر به ترک خود بگویی ببینی کان چه میجویی خود اویی تو جانی و چنان دانی که: جسمی تو دریایی و پنداری که جویی تویی در جمله عالم آشکارا جهان آیینهی توست و تو اویی نمیدانم چو بحر بیکرانی چرا پیوسته در بند سبویی؟ ز بیرنگی تو را چون نیست رنگی از آن در آرزوی رنگ و بویی به گرد خود برآ، یک بار، آخر به گرد هر دو عالم چند پویی؟ مراد خود هم از خود بازیابی عراقی، گر به ترک خود بگویی