ملک الشعرا بهار (قصاید)/از من گرفت گیتی یارم را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | ملک الشعرا بهار (قصاید) (از من گرفت گیتی یارم را) از ملک الشعرا بهار |
' |
از من گرفت گیتی یارم را وز چنگ من ربود نگارم را ویرانه ساخت یکسره کاخم را آشفته کرد یکسره کارم را ز اشک روان و خاک به سر کردن در پیش دیده کند مزارم را یک سو سرشک و یکسو داغ دل پر باغ لاله ساخت کنارم را گر باغ لاله داد به من، پس چون از من گرفت لاله عذارم را؟ در خاک کرد عشق و شبابم را بر باد داد صبر و قرارم را بر گور مرده ریخت شرابم را در کام سگ فکند شکارم را جام میام فکند ز کف و آن گاه اندر سرم شکست خمارم را بس زار ناله کردم و پاسخ داد با زهر خند، نالهی زارم را گفتم بهار عشق دمید اما گیتی خزان نمود بهارم را گیتی گنه نکرد و گنه دل کرد کاین گونه کرد سنگین بارم را باری، بر آن سرم که از این سینه بیرون کنم دل بزهکارم را