اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد)
از اوحدی مراغه‌ای
'


فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد اگر آن چشم کمان کش به کمین برخیزد ای بسا خانه! که بر اسب شود تنگ و سوار تا سواری چو تو از خانه‌ی زین برخیزد چشم و رخسار پریوش، که تو داری امروز روز فردا مگر از خلد برین برخیزد باغبان قد ترا دید و همی گفت به خود: سرو دیگر چه نشانیم؟ گر این این برخیزد بهر بوسیدن پای تو سر و روی مرا سر آن نیست که از روی زمین برخیزد تخت ضحاک تو داری، که دو گیسوی دراز چون دو مارت ز یسار و ز یمین برخیزد آنکه سرمست شبی پیش تو بتواند خفت نیست هشیار که تا روز پسین برخیزد قد و بالای چنان راست مخالف ز چه شد؟ با دل من که چو گویم: بنشین برخیزد ماه تا روی ترا دید و برو دل بنهاد بیم آنست که با مهر به کین برخیزد در سر زلف تو هر چینی شهری هندوست که شنید این همه هندو؟ که ز چین برخیزد اوحدی را به رخت دل نه شگفت ار برخاست که به روی تو عجب نیست که دین برخیزد