اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز تو بیوفا چه جوییم نشان مهربانی؟
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ز تو بیوفا چه جوییم نشان مهربانی؟) از اوحدی مراغهای |
' |
ز تو بیوفا چه جوییم نشان مهربانی؟ بتو سنگدل چه گوییم حکایت نهانی؟ که چو قاصدی فرستیم به دشمنی برآیی که چو قصهای نویسیم به دشمنان رسانی چو بهانه میگرفتی و وفا نمینمودی ز چه خانه مینمودی به غریب کاروانی؟ قدمم گرفت، تندی مکن، ای سوار، تندی غم مستمند میخور، چه سمند میدوانی ز ورق برون فگندم همه بار نامهی خود که چو نام من نبینی دگر آن ورق بخوانی عجب! ار نه قامت تست قیامت زمانه که در اول غروری و در آخر زمانی چه محالها شنیدم؟ چه به حالها رسیدم! که به سالها ندیدم ز لب تو کامرانی مکن، ای پسر، که وفا کن به روزگار و مدت من ازین صفت بگردم، تو بدان صفا نمانی دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن نه طریق دوستانت و نه شرط مهربانی