خاقانی (قصاید)/ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری
' | خاقانی (قصاید) (ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری) از خاقانی |
' |
ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تری خانهی دل به چار حد وقف غم تو کردهام حد وفا همین بود، جور ز حد چه میبری بر سرآتش هوا دیگ هوس همی پزم گرچه به کاسهی سرم بر سرم آب میخوری مایهی عمر جو به جو با تو دو نیمه میکنم جوجوم از چه میکنی چیست بهانه بی زری بر دل من نشان غم ماند چو داغ گاز ران تا تو ز نیل رنگرز بر گل تر نشان گری نور تویی و سایه من، چون گل و ابر از آن کنند چشم تو و سرشک من، رنگرزی و گازری بر دل خاقانی اگر داغ جفا نهی چه شد او ز سکان کیست خود تا بردت به داوری از تو بهر تهی دوی دولت وصل کی رسد خاصه که چون بقا و عز خاص شه مظفری