رده:غزلیات اوحدی مراغهای
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)
صفحهها در ردهٔ «غزلیات اوحدی مراغهای»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۸۸۶ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)ا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ماهرویا، عاشق آن صورت پاک توام
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ماهی، که لبش بجای جانست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ماییم و خراباتی پر بادهی جوشیده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/ماییم و سرکویی، پر فتنهی ناپیدا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مبارک روز بود امروز، یارا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مدتی من به کام خود بودم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا از بخت اگر کاری برآید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا با دوست میباید که رویارو سخن گویم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا حدیث غم یار من بباید گفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا رهبان دیر امشب فرستادست پیغامی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا سر بلندی ز سودای اوست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا مجال نباشد که: یار او باشم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا گر ز وصل تو رنگی برآید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرادم ار چه نخواهد روا شدن ز شما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرد این ره آن باشد کو به فرق سر خیزد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مردم شهرم به میخوردن ملامت میکنند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مردی به هوش بودم و خاطر بجای خویش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مست آمدم امشب، که سر راه بگیرم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مستم از بادهی مهر تو، مرا مست مهل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مستیم و مستی ما از جام عشق باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مسلمانان، سلامت به، چو بتوانید، من گفتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مشتاق آن نگارم آیا کجاست گویی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مشتاق یارم و به در یار میروم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مشنو که: از کوی تو من هرگز به در دانم شدن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مطرب، مهل که محنت و غم قصد جان کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/معراج ما به روح و روان بود صبح دم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/معشوقه پی وفا نباشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من از آن که شوم کو نه ازان تو بود؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من از مادری زادم که پارم پدر بود او
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من از پیوستگان دل غریبی در سفر دارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من بادهی عشق نوش کردم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من بدین خواری و این غربت از آن راه دراز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من به هر جوری نخواهم کرد زاری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من درین شهر پای بند توام
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من دل به ننگ دارم و از نام فارغم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من مستم و ز مستی در یار میگریزم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من نخواهم برد جان از دست دل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من همان داغ محبت که تو دیدی دارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من چه گویم جفا و جنگ ترا؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من چو همین حرف الف دیدهام
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من کشتهی عشقم،خبرم هیچ مپرسید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من که باشم؟ در زیان افتادهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من که باشم؟ که به من نامه فرستند و سلام
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/منازل سفرت پیش دیده میآرم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببین
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/منم غریب دیار تو، ای غریبنواز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/موسم گل دو سه روزست ،به سر خواهد شد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/موی فشانم دگر عشق به درها ببرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مگذر، ای ساربان، ز منزل یار
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مگر پیر سجاده حال نداشت؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/میان ما و تو دوری به اختیار نبود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/میی کو ترا میرهاند ز مستی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/میخانه را بگشای در، کامروز مخمور آمدم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/مینالم ازین کار به سامان نرسیده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نازنین، عیب نباشد، که کند ناز، ای دل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نازنینا، حسن و خوبی با وفا بهتر بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نالهی بلبل شوریده به جایی برسید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نبض دل شوریدهی محرور گرفتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نبودم مرد این میدان و آورد او به میدانم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نزدیک یار اگر نه چنین خوار و خردمی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نسپردم از خرابی دل خود به چشم مستش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نسیم صبح، کرم باشد آن چنان که تو دانی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نظری گر ز سر لطف به کارم کردی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نقش لب تو از شکر و پسته بستهاند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نقشی ز صورت خود هر جا پدید کردی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نمیبینم بت خود را، نمیدانم کجا باشد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه آخر دل من خراب از تو شد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه به اندازهی خود یار گزیدی، ای دل
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه بیگانهای، ای بت خانگی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه بییادت برآید یک دم از من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه مانند تو زیبایی ببینم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه هفتهایست، نه ماهی، که رفتهای زبر ما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه پیمان بستهای با من؟ که در پیمان من باشی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نوای عشق بلبل را دلی باید بلا دیده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نوبهارست و دل پر هوس و بادهی ناب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نوبهارست و چمن خرم و گلزار اینجاست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگارا، گر چه میدانم که بس بیمهری و پیوندی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگارا، یاد میداری که یاد ما نمیکردی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگارینا، به وصل خود دمی ما را ز ما بستان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگشتی روز من تیره، ندانستی کسی رازم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگفتم: کین چنین زودت به جان اندر بکارم دل؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نی بین که چون به درد فغانی همی کند؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیست در آبگینه آتش و آب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیست عیب ار دوست میدارم منش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیشکر آن روز دل ز بند بر آرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیک میخواهی که: از خود دورم اندازی دگر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر به عمری نزد خود روزی به مهمانم بری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر دم از خانه رخ بدر دارد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر دم برم به گریه پناه از فراق یار
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر زمان آشفتهدل نامم کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر شب ز عشق روی تو این چشم لعبت باز من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر قصه مینیوشی و در گوش میکنی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر نفسی عشق او بیدل و دینم کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر نقش که پیش آید گویم: مگر او باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر چند به کوی او دیرست که پی بردم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر چه گویم من، ای دبیر، امروز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر کس که در محبت او دم برآورد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر کسی را مینوازد لطف و خاطر جستنت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که آن قامت و بالای بلندش باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که از برگ و از نوا گوید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که او بیدق این عرصه شود شاه شود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که او عاشق آن روی بود صبر نداند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که با عارض زیبای تو خوکرده بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که در حلقهی زلف تو گرفتار بماند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که صید او شود با دیگری کارش نباشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هرگز از عشقی مرا پایی چنین در گل نشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هرگزت عادت نبود این بیوفایی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هزار بار بگفتم که: به ز جان عزیزی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هزار قطرهی خونم ز چشم تر بچکد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هم ز وصف لبت زبان خجلست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/همه عالم پرست ازین منظور
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/همه کامیم برآید، چو در آیی ز درم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/همچو گل صد گونه رنگ آوردهای
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/همیشه تا تن من برقرار خواهد بود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هوست معتکف خانهی خمارم کرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/وجود حقیقت نشانی ندارد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/وصف روی آن پسر خواهیم کرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/وقت گلست، ای غلام، روز می است، ای پسر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/وه! که امروز چه آشفته و بیخویشتنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پاکبازان را چه خارا و چه خز؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پدید نیست اسیران عشق را خانه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پر از دل مپرس، ای پری، من چه دانم؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهی ما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پرسش خستهای روا باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پستهی آن ماه مروارید گوش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیراهن ار ز یاسمن و گل کند رواست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیری که پریرم ز مناجات بر آورد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیشآر، ساقی، آن می چون زنگ را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چاره سگالیدنم فایدهای چون نکرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چشم جان بر اثرت میدارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چشم دولت را اگر زین به نظر هستی به من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چشمم کنار دجله شد، جز یاد بغدادم مکن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چمن پر گهر شد ز باران ژاله
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چنین که بسته شدم باز من به زلف چو بندش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه دستها، که ز دست غم تو بر سر نیست؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه شد آن سرو سهی؟ کز لب این بام برفت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه عشقست این که در دل شد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چه پیکری؟ که ز پاکی چو گوهر نابی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو آتشست به گرمی هوای تابستان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو آشفته دیدی که شد کار ما
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو بدیدی که: ز غشقت به چه شکل و به چه سانم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو بر سفینهی دل نقش صورت تو نبشتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو تیغ بر کشد آن بیوفا به قصد سرم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو دل در دیگری بستی نگاهش دار، من رفتم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو دل شد زان او هرگز نمیرد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو دل نمیدهد از کوی دوست برگشتن
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو نام او همی گویی به نام خود قلم در کش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چو چشمش راه دل میزد من بیدل کجا بودم؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون بگذری دلم به تپیدن در اوفتد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون دو زلفش سر بر آن رخسار گلگون مینهند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون ز بغداد و لب دجله دلم یار کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون ساعدت مساعد آنست رشتهایم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون عشق در آید، قدم سر بنماند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون قد تو در چمن نباشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون همه ملک وجود خانهی شاهست و شاه