رده:غزلیات اوحدی مراغهای
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)
صفحهها در ردهٔ «غزلیات اوحدی مراغهای»
۸۶ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۸۸۶ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)ا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/چیست آن شهریار در پرده؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کأس می در دست و کوس عشق بر بامستمان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کار ما امروز زان رخ با نواست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کام دل تنگ از آن تنگ دهانم بده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کاکل آن پسر ز پیشانی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کاکل مشکین نقاب چشم و ابرو ساختی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کاکل کافرانه بین، زیور گوش او نگر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کجا شد ساربانش؟ تا دلم را تنگ در بندد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کجاست منزل آن کوچ کرده؟ تا برویم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کدامین نقشبند این نقش بستی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کرا بر تو فرستم که شرح حال کند؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کسی که چشمهی چشمش چنین ز گریه بجوشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کمان مهر ترا چرخ چنبری نکشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/که رساند به من شیفتهی مسکین حال؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/که میبرد خبر عاشقان شیفته حالش؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کو دیدهای که بیتو به خون تر نمیشود؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کی مرا نزد تو همچون دگران بگذارند؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کیست آن مه؟ که میرود نازان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کیست دگر باره این؟ بر لب بام آمده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/کیست کز آن بت بمن خبر برساند؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گدایی را که دل در بند یار محتشم باشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر آن کاری که من دانم بر آید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر بنگری در آینه روزی صفای خویش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر به دست آوریم دامن دوست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر تو سری میکشی تا نکنی آشتی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر تو گل چهره در آیی به چمن مست امروز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر درد سر نباشدت، ای باد صبحدم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر دستها چو زلف در آرم به گردنش
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر دهد یارت امان ایمن مشو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر ز من جان طلبد دوست، روانی بدهم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر سری در سر کار تو شود چندان نیست
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر شبی چارهی این درد جدایی بکنم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر میشد ز تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر مرغ این هوایی، بال و پرت بسوزم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر نخواهی که نظر با من درویش کنی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر نقش روی خوب تو بر منظری کنند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر وصل آن نگار میسر شود مرا
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه امید ندارم که: شوم شاد از تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه در پای هوی و هوست میمیرم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه دورم، نه صبورم ز تو، ای بدر منیر
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه زان ما گشتی، سر ما چه دانی تو؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر کسی در عشق آهی میکند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر یار بلند آمد، من پستم و من پستم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر یار شوی با من، در عهد تو یار آیم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گرد مغان گرد و بادهای مغانه
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گرچه صد بارم برانند از برت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم که: بگذرانم روزی به نام و ننگی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم: از عشق توسرگشته چو گویم، تو چه گویی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم: به چابکی ببرم جان ز دست عشق
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم: که: بیوصال تو ما را به سر شود
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفته بودم با من: کان جا نباید رفتنت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتی: ز عشق بازی کاری نمیگشاید
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گل بین، گرفته گلشن ازو آب و رونقی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گل در قرق عرق کند از شرم روی تو
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گل ز روی او شرمسار شد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گلت بنده گردید و شمشاد نیز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گمان مبر که ز مهر تو دست وادارم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گمان مبر که: به جور از بر تو برخیزم
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/گو: هر که در جهان به تماشا رویدو گشت
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یا به نزد خویشتن راهم بده
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یا بپوش آن روی زیبا در نقاب
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یاد تو ما را چو در خیال بگردد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یار آن کسی بود که به کارت نگه کند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یار ار نمیکند به حدیث تو گوش باز
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یار ز پیمان ما گر چه سری میکشد
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یاران و دوستداران جمعند و جام گردان
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یارب! تو دوش با که به شادی نشستهای؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یارب، این مهمان چون ماه از کجاست؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یارب، تو حاضری که ز دستش چه میکشم؟
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یوسف ما را به چاه انداختند
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یک سخن زان لعل خاموشم بگوی
- اوحدی مراغهای (غزلیات)/یک شبم دادی به عمری پیش خود بار، ای پسر