اوحدی مراغهای (غزلیات)/پاکبازان را چه خارا و چه خز؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (پاکبازان را چه خارا و چه خز؟) از اوحدی مراغهای |
' |
پاکبازان را چه خارا و چه خز؟ | گر به رنگی قانعی در خرقه خز | |
جامه گه ازرق کنی، گاهی سیاه | جامه خود دانی، تو مردم را مرز | |
آخرت زندان تن خواهد شدن | این که بر خود میتنی چون کرم قز | |
گر تو ایزد را بدین خواهی شناخت | نیک دور افتادهای، سودا مپز | |
چون نخواهی فهم کردن، زان چه سود؟ | گر منت مشروح گویم، یا لغز | |
محتسب گو: در پی رندان مرو | کین جماعت را نباشد سنگ و گز | |
عیب مستان کم کن و در مجلس آی | گر ننوشی بادهای، سیبی بگز | |
باده خوردن در بهار ار ظلم بود | در زمستان خود نمیجوشید رز | |
گوش داری گفتهای اوحدی | تا که لل را بدانی از خرز |