خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترک عالم گیر و عالم را مسخر کرده گیر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ترک عالم گیر و عالم را مسخر کرده گیر) از خواجوی کرمانی |
' |
ترک عالم گیر و عالم را مسخر کرده گیر | و ابلق ایام را در زیر زین آورده گیر | |
چون ازین منزل همی باید گذشتن عاقبت | همچو مه برطارم پیروزه منزل کرده گیر | |
گر حیات جاودانی بایدت همچون خضر | روی ازین ظلمت بتاب و آب حیوان خورده گیر | |
همچو فرهاد از غم شیرین بتلخی جان بده | وز لب جان پرور شیرین روان پرورده گیر | |
خون دل خور چون صراحی و بب آتشی | آبروی آفتاب آتش افشان برده گیر | |
رخ ز مهمانخانهی گیتی بگردان چون مسیح | و آسمان را گرد خواص و قرص مه را گرده گیر | |
تا کی آزاری به بیزاری و زاری خلق را | مرهم آزار باش و خلق را آزرده گیر | |
بر بزرگان خرده گیری وز بزرگی دم زنی | گر بزرگی بگذر این راه و بترک خرده گیر | |
همچو خواجو تا شود شمع فلک پروانهات | شمع دل را زنده دار و خویشتن را مرده گیر |