خواجوی کرمانی (غزلیات)/طرههای تو کمند افکن طرارانند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (طرههای تو کمند افکن طرارانند) از خواجوی کرمانی |
' |
طرههای تو کمند افکن طرارانند | غمزههای تو طبیب دل بیمارانند | |
از رقیبان تو باید که پریشان نشوند | که یقینست که آن جمع پری دارانند | |
زان بدورت همه محراب نشینان مستند | که چو ابروی تو پیوستهی خمارانند | |
چشم مست تو چو یک لحظه ز می خالی نیست | زاهدان از چه سبب منکر میخوارانند | |
چون بمیرم بدر میکده تابوت مرا | مگذرانید بدان کوچه که هشیارانند | |
آنکه در حلقهی زلفش دل ما در بندست | چه خبر دارد از آنها که گرفتارانند | |
گفتمش گنج لطافت رخ مه پیکر تست | گفت خاموش که برگنج سیه مارانند | |
مهر ورزان که نباشند زمانی بی اشک | روز و شب بهر چه سوزند که دربارانند | |
هر که خواهد که برد سر بسلامت خواجو | گو درین کوی منه پای که عیارانند |