خواجوی کرمانی (غزلیات)/گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال) از خواجوی کرمانی |
' |
گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال | که وصالت متصور نشود جز بخیال | |
گر میسر نشود با توام امکان وصول | نیست ممکن که فراموش کنم عهد وصال | |
هر سحر چاک زنم دامن جانرا چون صبح | تا گریبان تو شد مطلع خورشید جمال | |
هست چون خال سیاه تو مرا روز سپید | گشت چون زلف تو آشفته مرا صورت حال | |
شکرت شور جهانی و جهانی مشتاق | عالمی تشنه و عالم همه پرآب زلال | |
تا نگوئی که حرامست مرا بیتو نظر | که حرامست نظر بیتو و می با توحلال | |
تنم از شوق جمالت شده از مویه چو موی | دلم از درد فراقت شده از ناله چو نال | |
قامتم نون و دل از غم شده چون حلقهی میم | لیک برحال دلم جیم سر زلف تو دال | |
نه بحالم نظری میکنی ای نرگس چشم | نه ز حالم خبری میدهی ای مشکین خال | |
مهر من برمه رویت نپذیرد نقصان | مهر را گرچه میسر نشود دفع زوال | |
عیش من بی لب شیرین تو تلخست ولیک | تو ملولی و مرا هست ز غیر تو ملال | |
ظاهر آنست که از خود برود بلبل مست | چو نسیم چمن آرد نفس باد شمال | |
خوش بود نالهی عشاق بهنگام صبوح | خواجو ار عاشقی از پردهی عشاق بنال |