خواجوی کرمانی (غزلیات)/گل اندامی که گلگون میدواند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (گل اندامی که گلگون میدواند) از خواجوی کرمانی |
' |
گل اندامی که گلگون میدواند | بدان نازک تنی چون میدواند | |
بگاه جلوه از چابک سواری | فرس بر شاه گردون میدواند | |
مگر خونم بخواهد ریخت امشب | که برعزم شبیخون میدواند | |
چو گلگون سرشکم مردم چشم | ز راه دیده بیرون میدواند | |
چنانش گرم رو بینم که چون آب | دمادم تا بجیحون میدواند | |
برو در خواهد آمد خون چشمم | بدین گرمی که گلگون میدواند | |
سپهرم در پی خورشید رویان | بگرد ربع مسکون میدواند | |
چنین کز چشم خواجو میرود اشک | عجب نبود گرش خون میدواند |