دیوان شمس/بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم) از مولوی |
' |
بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم | که بنشست آن مه زیبا چو صد تنگ شکر پیشم | |
روان شد سوی ما کوثر پر از شیر و پر از شکر | بدران مشک سقا را بزن سنگی و بشکن خم | |
یکی آهوی جان پرور برآمد از بیابانی | که شیر نر ز بیم او زند بر ریگ سوزان دم | |
همه مستیم ای خواجه به روز عید می ماند | دهل مست و دهلزن مست و بیخود می زند لم لم | |
درآمد عقل در میدان سر انگشت در دندان | که با سرمست و با حیران چه گفتم من که الهاکم | |
یکی عاقل میان ما به دارو هم نمییابد | در این زنجیر مجنونان چه مجنون می شود مردم | |
به نزد من یکی ساغر به از صد خانه پرزر | بریزم بر تن لاغر از آن باده یکی قمقم | |
میان روزه داران خوش شراب عید در می کش | نه آن مستی که شب آیی ز ترس خلق چون کزدم | |
بخور بیرطل و بیکوزه میی کو بشکند روزه | نه ز انگورست و نی شیره نی از طزغو نی از گندم | |
شرابی نی که درریزی سحر مخمور برخیزی | دروغین است آن باده از آن افتاده کوته دم | |
دهان بربند و محرم شو به کعبه خامشان می رو | پیاپی اندر این مستی نی اشتر جو و نی جم جم |