دیوان شمس/دگرباره چو مه کردیم خرمن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دگرباره چو مه کردیم خرمن) از مولوی |
' |
دگرباره چو مه کردیم خرمن | خرامیدیم بر کوری دشمن | |
دگربار آفتاب اندر حمل شد | بخندانید عالم را چو گلشن | |
ز طنازی شکوفه لب گشادهست | به غمازی زبان گشتهست سوسن | |
چه اطلسها که پوشیدند در باغ | از آن خیاط بیمقراض و سوزن | |
طبق بر سر نهاده هر درختی | پر از حلوای بیدوشاب و روغن | |
دهل کردیم اشکم را دگربار | چو طبال ربیعی شد دهلزن | |
ز ره گشته ز باد آن روی آبی | که بود اندر زمستان همچو آهن | |
بهار نو مگر داوود وقت است | کز آن آهن ببافیدهست جوشن | |
ندا زد در عدم حق کای ریاحین | برون رفتند آن سردان ز مسکن | |
به سربالای هستی روی آرید | چو مرغان خلیلی از نشیمن | |
رسید آن لک لک عارف ز غربت | مسبح گرد او مرغان الکن | |
هزیمتیان که پنهان گشته بودند | برون کردند سر یک یک ز روزن | |
برون کردند سرها سبزپوشان | پر از طوق و جواهر گوش و گردن | |
سماع است و هزاران حور در باغ | همیکوبند پا بر گور بهمن | |
هلا ای بید گوش و سر بجنبان | اگر داری چو نرگس چشم روشن | |
همیگویم سخن را ترک من کن | ستیزه رو است میآید پی من | |
نخواهم من برای روی سختش | حدیث عاشقان را فاش کردن | |
ینادی الورد یا اصحاب مدین | الا فافرح بنا من کان یحزن | |
فان الارض اخضرت بنور | و قال الله للعاری تزین | |
و عاد الهاربون الی حیاه | و دیوان النشور غدا مدون | |
بامر الله ماتوا ثم جاا | و ابلاهم زمانا ثم احسن | |
و شمس الله طالعه به فضل | و برهان صنایعه مبرهن | |
و صبغنا النبات بغیر صبغ | نقدر حجمها من غیر ملبن | |
جنان فی جنان فی جنان | الا یا حایرا فیها توطن | |
و هیجنا النفوس الی المعالی | فذا نال الوصال و ذا تفرعن | |
الا فاسکت و کلمهم به صمت | فان الصمت للاسرار ابین |