دیوان شمس/میبینمت که عزم جفا میکنی مکن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (میبینمت که عزم جفا میکنی مکن) از مولوی |
' |
میبینمت که عزم جفا میکنی مکن | عزم عتاب و فرقت ما میکنی مکن | |
در مرغزار غیرت چون شیر خشمگین | در خونم ای دو دیده چرا میکنی مکن | |
بخت مرا چو کلک نگون میکنی مکن | پشت مرا چو دال دوتا میکنی مکن | |
ای تو تمام لطف خدا و عطای او | خود را نکال و قهر خدا میکنی مکن | |
پیوند کردهای کرم و لطف با دلم | پیوند کرده را چه جدا میکنی مکن | |
آن بیذقی که شاه شدهست از رخ خوشت | بازش به مات غم چه گدا میکنی مکن | |
آن بندهای که بدر شد از پرتو رخت | چون ماه نو ز غصه دوتا میکنی مکن | |
گر گبر و ممن است چو کشته هوای توست | بر گبر کشته تو چه غزا میکنی مکن | |
بیهوش شو چو موسی و همچون عصا خموش | مانند طور تو چه صدا میکنی مکن |