دیوان شمس/هر که گوید کان چراغ دیدهها را دیدهام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (هر که گوید کان چراغ دیدهها را دیدهام) از مولوی |
' |
هر که گوید کان چراغ دیدهها را دیدهام | پیش من نه دیدهاش را کامتحان دیدهام | |
چشم بد دور از خیالش دوشمان بس لطف کرد | من پس گوش از خجالت تا سحر خاریدهام | |
گر چه او عیار و مکار است گرد خویشتن | از میان رخت او من نقدها دزدیدهام | |
پای از دزدی کشیدم چونک دست از کار شد | زانک دزدی دزدتر از خویشتن بشنیدهام | |
جمله مرغان به پر و بال خود پریدهاند | من ز بال و پر خود بیبال و پر پریدهام | |
من به سنگ خود همیشه جام خود بشکستهام | من به چنگ خود همیشه پردهام بدریدهام | |
من به ناخنهای خود هم اصل خود برکندهام | من ز ابر چشم خود بر کشت جان باریدهام | |
ای سیه دل لاله بر کشتم چرا خندیدهای | نوبهارت وانماید آنچ من کاریدهام | |
چون بهارم از بهار شمس تبریزی خدیو | از درونم جمله خنده وز برون زاریدهام |