دیوان شمس/یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم) از مولوی |
' |
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم | زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم | |
از قند تو می نوشم با پند تو می کوشم | من صید جگرخسته تو شیر جگرخوارم | |
جان من و جان تو گویی که یکی بودهست | سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم | |
از باغ جمال تو یک بند گیاهم من | وز خلعت وصل تو یک پاره کلهوارم | |
بر گرد تو این عالم خار سر دیوار است | بر بوی گل وصلت خاری است که می خارم | |
چون خار چنین باشد گلزار تو چون باشد | ای خورده و ای برده اسرار تو اسرارم | |
خورشید بود مه را بر چرخ حریف ای جان | دانم که بنگذاری در مجلس اغیارم | |
رفتم بر درویشی گفتا که خدا یارت | گویی به دعای او شد چون تو شهی یارم | |
دیدم همه عالم را نقش در گرمابه | ای برده تو دستارم هم سوی تو دست آرم | |
هر جنس سوی جنسش زنجیر همیدرد | من جنس کیم کاین جا در دام گرفتارم | |
گرد دل من جانا دزدیده همیگردی | دانم که چه می جویی ای دلبر عیارم | |
در زیر قبا جانا شمعی پنهان داری | خواهی که زنی آتش در خرمن و انبارم | |
ای گلشن و گلزارم وی صحت بیمارم | ای یوسف دیدارم وی رونق بازارم | |
تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان | در دست تو در گردش سرگشته چو پرگارم | |
در شادی روی تو گر قصه غم گویم | گر غم بخورد خونم والله که سزاوارم | |
بر ضرب دف حکمت این خلق همیرقصند | بیپرده تو رقصد یک پرده نپندارم | |
آواز دفت پنهان وین رقص جهان پیدا | پنهان بود این خارش هر جای که می خارم | |
خامش کنم از غیرت زیرا ز نبات تو | ابر شکرافشانم جز قند نمیبارم | |
در آبم و در خاکم در آتش و در بادم | این چار بگرد من اما نه از این چارم | |
گه ترکم و گه هندو گه رومی و گه زنگی | از نقش تو است ای جان اقرارم و انکارم | |
تبریز دل و جانم با شمس حق است این جا | هر چند به تن اکنون تصدیع نمیآرم |