سعدی (باب نهم در توبه و راه صواب)/شبی در جوانی و طیب نعم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب نهم در توبه و راه صواب) (شبی در جوانی و طیب نعم) از سعدی |
' |
شبی در جوانی و طیب نعم | جوانان نشستیم چندی بهم | |
چو بلبل، سرایان چو گل تازه روی | ز شوخی در افگنده غلغل به کوی | |
جهاندیده پیری ز ما بر کنار | ز دور فلک لیل مویش نهار | |
چو فندق دهان از سخن بسته بود | نه چون ما لب از خنده چون پسته بود | |
جوانی فرا رفت کای پیرمرد | چه در کنج حسرت نشینی به درد؟ | |
یکی سر برآر از گریبان غم | به آرام دل با جوانان بچم | |
برآورد سر سالخورد از نهفت | جوابش نگر تا چه پیرانه گفت | |
چو باد صبا بر گلستان وزد | چمیدن درخت جوان را سزد | |
چمد تا جوان است و سر سبز خوید | شکسته شود چون به زردی رسید | |
بهاران که بید آرود بید مشک | بریزد درخت گشن برگ خشک | |
نزیبد مرا با جوانان چمید | که بر عارضم صبح پیری دمید | |
به قید اندرم جره بازی که بود | دمادم سر رشته خواهد ربود | |
شما راست نوبت بر این خوان نشست | که ما از تنعم بشستیم دست | |
چو بر سر نشست از بزرگی غبار | دگر چشم عیش جوانی مدار | |
مرا برف باریده بر پر زاغ | نشاید چو بلبل تماشای باغ | |
کند جلوه طاووس صاحب جمال | چه میخواهی از باز برکنده بال؟ | |
مرا غله تنگ اندر آمد درو | شما را کنون میدمد سبزه نو | |
گلستان ما را طراوت گذشت | که گل دسته بندد چو پژمرده گشت؟ | |
مرا تکیه جان پدر بر عصاست | دگر تکیه بر زندگانی خطاست | |
مسلم جوان راست بر پای جست | که پیران برند استعانت به دست | |
گل سرخ رویم نگر زر ناب | فرو رفت، چون زرد شد آفتاب | |
هوس پختن از کودک ناتمام | چنان زشت نبود که از پیر خام | |
مرا میبباید چو طفلان گریست | ز شرم گناهان، نه طفلانه زیست | |
نکو گفت لقمان که نازیستن | به از سالها بر خطا زیستن | |
هم از بامدادان در کلبه بست | به از سود و سرمایه دادن ز دست | |
جوان تا رساند سیاهی به نور | برد پیر مسکین سپیدی به گور |