سعدی (غزلیات 1)/بسیار سالها به سر خاک ما رود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات 1) (بسیار سالها به سر خاک ما رود) از سعدی |
' |
بسیار سالها به سر خاک ما رود | کاین آب چشمه آید و باد صبا رود | |
این پنجروزه مهلت ایام، آدمی | بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟ | |
ای دوست بر جنازهی دشمن چو بگذری | شادی مکن که با تو همین ماجرا رود | |
دامن کشان که میرود امروز بر زمین | فردا غبار کالبدش در هوا رود | |
خاکت در استخوان رود ای نفس شوخ چشم | مانند سرمهدان که درو توتیا رود | |
دنیا حریف سفله و معشوق بیوفاست | چون میرود هر آینه بگذار تا رود | |
اینست حال تن که تو بینی به زیر خاک | تا جان نازنین که برآید کجا رود | |
بر سایبان حسن عمل اعتماد نیست | سعدی مگر به سایهی لطف خدا رود | |
یارب مگیر بندهی مسکین و دست گیر | کز تو کرم برآید و بر ما خطا رود |