سعدی (قصاید فارسی)/بسی صورت بگردیدست عالم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (قصاید فارسی) (بسی صورت بگردیدست عالم) از سعدی |
' |
بسی صورت بگردیدست عالم | وزین صورت بگردد عاقبت هم | |
عمارت با سرای دیگر انداز | که دنیا را اساسی نیست محکم | |
مثال عمر، سر بر کرده شمعیست | که کوته باز میباشد دمادم | |
و یا برف گدازان بر سر کوه | کزو هر لحظه جزوی میشود کم | |
بسا خاکا به زیر پای نادان | که گر بازش کنی دستست و معصم | |
نه چشم طامع از دنیا شود سیر | نه هرگز چاه پر گردد به شبنم | |
گل فرزند آدم خشت کردند | نمیجنبد دل فرزند آدم | |
به سیم و زر نکونامی به دست آر | منه بر هم که برگیرندش از هم | |
فریدون را سرآمد پادشاهی | سلیمان را برفت از دست، خاتم | |
به نیشی میزند دوران گیتی | که آن را تا قیامت نیست مرهم | |
وفاداری مجوی از دهر خونخوار | محالست انگبین در کام ارقم | |
به نقل از اوستادان یاد دارم | که شاهان عجم کیخسرو و جم | |
ز سوز سینهی فریاد خوانان | چنان پرهیز کردندی که از سم | |
که موران چون به گرد آیند بسیار | به تنگ آید روان در حلق ضیغم | |
و ما من ظالم الا و یبلی | و ان طال المدی یوما باظلم | |
سخن را روی در صاحبدلانست | نگویند از حرم الا به محرم | |
حرامش باد ملک و پادشاهی | که پیشش مدح گویند از قفا ذم | |
عروس زشت زیبا چون توان دید | وگر بر خود کند دیبای معلم | |
اگر مردم همین بالا و ریشند | به نیزه نیز بربستست پرچم | |
سخن شیرین بود پیر کهن را | ندانم بشنود نوئین اعظم | |
جهانسالار عادل انکیانو | سپهدار عراق و ترک و دیلم | |
که روز بزم بر تخت کیانی | فریدونست و روز رزم رستم | |
چنین پند از پدر نشنوده باشی | الا گر هوشمندی بشنو از عم | |
چو یزدانت مکرم کرد و مخصوص | چنان زی در میان خلق عالم | |
که گر وقتی مقام پادشاهیت | نباشد، همچنان باشی مکرم | |
نه هر کس حق تواند گفت گستاخ | سخن ملکیست سعدی را مسلم | |
مقامات از دو بیرون نیست فردا | بهشت جاودانی یا جهنم | |
بکار امروز تخم بیک نامی | که فردا برخوری والله اعلم | |
مدامت بخت و دولت همنشین باد | به دولت شادمان از بخت خرم | |
به دست راست قید باز اشهب | به دست چپ عنان خنگ ادهم | |
سر سالت مبارک باد و میمون | سعادت همره و اقبال همدم | |
محرم بر حسود ملک و جاهت | که ماند زنده تا دیگر محرم |