عطار (غزلیات)/آفتاب رخ آشکاره کند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (آفتاب رخ آشکاره کند) از عطار |
' |
آفتاب رخ آشکاره کند | جگرم ز اشتیاق پاره کند | |
از پس پرده روی بنماید | مهر و مه را دو پیشکاره کند | |
شوق رویش چو روی پر از اشک | روی خورشید پر ستاره کند | |
لعل دانی که چیست رخش لبش | خون خارا ز سنگ خاره کند | |
هر که او روی چو گلش خواهد | مدتی خار پشتواره کند | |
در میان با کسی همی آید | کان کس اول ز جان کناره کند | |
عاشقانی که وصل او طلبند | همه را دوع در کواره کند | |
بالغان در رهش چو طفل رهند | جمله را گور گاهواره کند | |
تا کسی روی او نداند باز | چهرهی مردم آشکاره کند | |
نور رویش ز هر دریچهی چشم | چون سیه پوش شد نظاره کند | |
عشق او در غلط بسی فکند | چون نداند کسی چه چاره کند | |
نتوانیم توبه کرد ز عشق | توبه را صد هزار باره کند | |
شیر عشقش چو پنجه بگشاید | عقل را طفل شیرخواره کند | |
زور یک ذره عشق چندان است | که ز هر سو جهان گذاره کند | |
ضربت عشق با فرید آن کرد | که ندانم که صد کتاره کند |