عطار (غزلیات)/ای صدف لعل تو حقهی در یتیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای صدف لعل تو حقهی در یتیم) از عطار |
' |
ای صدف لعل تو حقهی در یتیم | عارض تو بی قلم خط زده بر لوح سیم | |
روح دهن مانده باز در سر زلفت مدام | عقل میان بسته چست بر سر کویت مقیم | |
در یتیم توام تا که درآمد به چشم | چشمهی چشمم بماند غرقهی در یتیم | |
زین سر زلفت که هست مملکت جم توراست | زانکه سر زلف توست بر صفت جیم و میم | |
چون سر زلف تو را باد پریشان کند | جیم در افتد به میم، میم درافتد به جیم | |
تیره گلیم توام رشتهی صبرم متاب | چند زنی بیش ازین طبل به زیر گلیم | |
برد لب لعل تو از بر عطار دل | تا دل عطار ماند چون لب تو از دو نیم |