عطار (غزلیات)/ای پیر مناجاتی رختت به قلندر کش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای پیر مناجاتی رختت به قلندر کش) از عطار |
' |
ای پیر مناجاتی رختت به قلندر کش | دل از دو جهان برکن دردی ببر اندر کش | |
یا چون زن کمدان شو یا محرم مردان شو | یا در صف رندان شو یا خرقه ز سر برکش | |
چون فتنهی آن ماهی چون رهرو این راهی | بار غم اگر خواهی از کون فزون تر کش | |
خمار و قلندر شو مست می دلبر شو | ور گفت که کافر شو هان تا نشوی سرکش | |
چون کافر اوباشی هرچند ز اوباشی | با دوست به قلاشی هم دست کنی درکش | |
گفتی که به عشق اندر گر کشته شوی بهتر | اینک من و اینک سر فرمان بر و خنجر کش | |
ای دلبر سیمینبر گفتی که نداری زر | بی زر نبود دلبر از جان بگذر زر کش | |
عطار که سیم آرد بر روی چو زر بازد | چون صفوت دین دارد گو درد قلندر کش |