عطار (غزلیات)/نگاری مست لایعقل چو ماهی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (نگاری مست لایعقل چو ماهی) از عطار |
' |
نگاری مست لایعقل چو ماهی | درآمد از در مسجد پگاهی | |
سیه زلف و سیه چشم و سیه دل | سیه گر بود و پوشیده سیاهی | |
ز هر مویی که اندر زلف او بود | فرو میریخت کفری و گناهی | |
درآمد پیش پیر ما به زانو | بدو گفت ای اسیر آب و جاهی | |
فسردی همچو یخ از زهد کردن | بسوز آخر چو آتش گاهگاهی | |
چو پیر ما بدید او را برآورد | ز جان آتشین چون آتش آهی | |
ز راه افتاد و روی آورد در کفر | نه رویی ماند در دین و نه راهی | |
به تاریکی زلف او فرو ریخت | به دست آورد از آب خضر چاهی | |
دگر هرگز نشان او ندیدم | که شد در بی نشانی پادشاهی | |
اگر عطار با او هم برفتی | نیرزیدش عالم برگ کاهی |