عطار (غزلیات)/هرگاه که مست آن لقا باشم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هرگاه که مست آن لقا باشم) از عطار |
' |
هرگاه که مست آن لقا باشم | هشیار جهان کبریا باشم | |
مستغرق خویش کن مرا دایم | کافسوس بود که من مرا باشم | |
کان دم که صواب کار خود جویم | آن دم بتر از بت خطا باشم | |
گه گه گویی که دیگری را باش | چون نیست بجز تو من که را باشم | |
تا چند کنی ز پیش خود دورم | تا کی ز جمال تو جدا باشم | |
از هر سویم همی فکن هر دم | مگذار که یک نفس مرا باشم | |
گر تو بکشی چو شمع صد بارم | چون آن تو کنی بدان سزا باشم | |
صد خون دارم اگر به خون خویش | در بند هزار خون بها باشم | |
گفتم به بر من آی تا یکدم | در پیش تو ذرهی هوا باشم | |
گر قصد کنی به خون جان من | بر کشتن خویشتن گوا باشم | |
گفتی که چو باد و دم رسد کارت | من با تو در آن دم آشنا باشم | |
گر آن نفس آشنا شوی با من | آنگاه من آن نفس کجا باشم | |
نی نی که تو باش در بقا جمله | کان اولیتر که من فنا باشم | |
عطار اگر فنا شوم در تو | گر باشم و گر نه پادشا باشم |