مثنوی معنوی/بقیهی قصهی اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان علیهالسلام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر چهارم مثنوی (بقیهی قصهی اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان علیهالسلام آل بلقیس را هر یکی را اندر خور خود و مشکلات دین و دل او و صید کردن هر جنس مرغ ضمیری به صفیر آن جنس مرغ و طعمهی او) از مولوی |
' |
قصه گویم از سبا مشتاقوار | چون صبا آمد به سوی لالهزار | |
لاقت الاشباح یوم وصلها | عادت الاولاد صوب اصلها | |
امة العشق الخفی فی الامم | مثل جود حوله لوم السقم | |
ذلة الارواح من اشباحها | عزة الاشباح من ارواحها | |
ایها العشاق السقیا لکم | انتم الباقون و البقیالکم | |
ایها السالون قوموا واعشقوا | ذاک ریح یوسف فاستنشقوا | |
منطقالطیر سلیمانی بیا | بانگ هر مرغی که آید میسرا | |
چون به مرغانت فرستادست حق | لحن هر مرغی بدادستت سبق | |
مرغ جبری را زبان جبر گو | مرغ پر اشکسته را از صبر گو | |
مرغ صابر را تو خوش دار و معاف | مرغ عنقا را بخوان اوصاف قاف | |
مر کبوتر را حذر فرما ز باز | باز را از حلم گو و احتراز | |
وان خفاشی را که ماند او بینوا | میکنش با نور جفت و آشنا | |
کبک جنگی را بیاموزان تو صلح | مر خروسان را نما اشراط صبح | |
همچنان میرو ز هدهد تا عقاب | ره نما والله اعلم بالصواب |