نظامی (مخزن الاسرار)/ای مدنی برقع و مکی نقاب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (مخزن الاسرار) (ای مدنی برقع و مکی نقاب) از نظامی |
' |
ای مدنی برقع و مکی نقاب | سایه نشین چند بود آفتاب | |
گر مهی از مهر تو موئی بیار | ور گلی از باغ تو بوئی بیار | |
منتظرانرا به لب آمد نفس | ای ز تو فریاد به فریادرس | |
سوی عجم ران منشین در عرب | زرده روز اینک و شبدیز شب | |
ملک برآرای و جهان تازه کن | هردو جهانرا پر از آوازه کن | |
سکه تو زن تا امرا کم زنند | خطبه تو کن تا خطبا دم زنند | |
خاک تو بوئی به ولایت سپرد | باد نفاق آمد و آن بوی برد | |
باز کش این مسند از آسودگان | غسل ده این منبر از آلودگان | |
خانه غولند بپردازشان | در غله دان عدم اندازشان | |
کم کن اجری که زیادت خورند | خاص کن اقطاع که غارتگرند | |
ماه همه جسمیم بیا جان تو باش | ما همه موریم سلیمان تو باش | |
از طرفی رخنه دین میکنند | وز دگر اطراف کمین میکنند | |
شحنه توئی قافله تنها چراست | قلب تو داری علم آنجا چراست | |
یا علیی در صف میدان فرست | یا عمری در ره شیطان فرست | |
شب به سر ماه یمانی درآر | سر چو مه از برد یمانی برآر | |
با دو سه در بند کمربند باش | کم زن این کم زده چند باش | |
پانصد و هفتاد بس ایام خواب | روز بلندست به مجلس شتاب | |
خیز و بفرمای سرافیل را | باد دمیدن دو سه قندیل را | |
خلوتی پرده اسرار شو | ما همه خفتیم تو بیدار شو | |
ز آفت این خانه آفت پذیر | دست برآور همه را دست گیر | |
هر چه رضای تو بجز راست نیست | با تو کسی را سر وا خواست نیست | |
گر نظر از راه عنایت کنی | جمله مهمات کفایت کنی | |
دایره بنمای به انگشت دست | تا به تو بخشیده شود هر چه هست | |
با تو تصرف که کند وقت کار | از پی آمرزش مشتی غبار | |
از تو یکی پرده برانداختن | وز دو جهان خرقه درانداختن | |
مغز نظامی که خبر جوی تست | زنده دل از غالیه بوی تست | |
از نفسش بوی وفائی ببخش | ملک فریدون به گدائی ببخش |