نظامی (مخزن الاسرار)/رایض من چون ادب آغاز کرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (مخزن الاسرار) (رایض من چون ادب آغاز کرد) از نظامی |
' |
رایض من چون ادب آغاز کرد | از گره نه فلکم باز کرد | |
گرچه گره در گرهش بود جای | برنگرفت از سر این رشته پای | |
تا سر این رشته به جائی رسید | کان گره از رشته بخواهد برید | |
خواجه معالقصه که در بند ماست | گرچه خدا نیست خداوند ماست | |
شحنه راه دو جهان منست | گرنه چرا در غم جان منست | |
گرچه بسی ساز ندارد ز من | شفقت خود باز ندارد ز من | |
گشت چو من بی ادبی را غلام | آن ادبآموز مرا کرد رام | |
از چو منی سر به هزیمت نبرد | صحبت خاکی به غنیمت شمرد | |
روزی از این مصر زلیخا پناه | یوسفیی کرد و برون شد ز چاه | |
چشم شب از خواب چو بردوختند | چشم چراغ سحر افروختند | |
صبح چراغی سحر افروز شد | کحلی شب قرمزی روز شد | |
خواجه گریبان چراغی گرفت | دست من و دامن باغی گرفت | |
دامنم از خار غم آسوده کرد | تا به گریبان به گل آموده کرد | |
من چو لب لاله شده خنده ناک | جامه به صد جای چو گل کرده چاک | |
لاله دل خویش به جانم سپرد | گل کمر خود به میانم سپرد | |
گه چو می آلوده به خون آمدم | گه چو گل از پرده برون آمدم | |
گل به گل و شاخ به شاخ از شتاب | میشدم ایدون که شود نشو آب | |
تا علم عشق به جائی رسید | کز طرفی بوی وفائی رسید | |
نکته بادی بزبان فصیح | زنده دلم کرد چو باد مسیح | |
زیر زمین ریخت عماریم را | تک به صبا داد سواریم را | |
گفت فرود آی و ز خود دم مزن | ورنه فرود آرمت از خویشتن | |
منکه بر آن آب چو کشتی شدم | ساکن از آن باد بهشتی شدم | |
آب روان بود فرود آمدم | تشنه زبان بر لب رود آمدم | |
چشمه افروختهتر ز آفتاب | خضر به خضراش ندیده به خواب | |
خوابگهی بود سمنزار او | خواب کنان نرگس بیدار او | |
دایره خط سپهرش مقام | غالیه بوی بهشتش غلام | |
گل ز گریبان سمن کرده جای | خارکشان دامن گل زیر پای | |
آهو و روباه در آن مرغزار | نافه به گل داده و نیفه به خار | |
طوطی از آن گل که شکر خنده بود | بر سر سبزیش پر افکنده بود | |
تازه گیا طوطی شکر بدست | آهوکان از شکرش شیر مست | |
جلوهگر از حجله گلها شمال | گل شکر از شاخ گیاها غزال | |
خیری منشور مرکب شده | مروحه عنبر اشهب شده | |
سرمه بیننده چو نرگس نماش | سوسن افعی چو زمرد گیاش | |
قافله زن یاسمن و گل بهم | قافیه گو قمری و بلبل بهم | |
سوسن یکروزه عیسی زبان | داده به صبح از کف موسی نشان | |
فاخته فریادکنان صبحگاه | فاختهگون کرده فلک را به آه | |
باد نویسنده به دست امید | قصه گل بر ورق مشک بید | |
گه بسلام چمن آمد بهار | گه بسپاس آمد گل پیش خار | |
ترک سمن خیمه به صحرا زده | ماهچه خیمه به ثریا زده | |
لاله به آتشگه راز آمده | چون مغ هندو به نماز آمده | |
هندوک لاله و ترک سمن | سهل عرب بود و سهیل یمن | |
زورق باغ از علم سرخ و زرد | پنجرهها ساخته از لاجورد | |
آب ز نرمی شده قاقم نمای | طرفه بود قاقم سنجاب سای | |
شاخ ز نور فلک انگیخته | در قدم سایه درم ریخته | |
سایه سخن گو بلب آفتاب | زنده شده ریگ ز تسبیح آب | |
نسترن از بوسه سنبل به زخم | از مژه غنچه لب گل به زخم | |
ترکش خیری تهی از تیر خار | گاه سپر خواسته گه زینهار | |
سحر زده بید، به لرزه تنش | مجمر لاله شده دود افکنش | |
خواست پریدن چمن از چابکی | خواست چکیدن سمن از نارکی | |
نی به شکر خنده برون آمده | زرده گل نعل به خون آمده | |
آنگل خودرای که خودروی بود | از نفس باد سخن گوی بود | |
سبزتر از برگ ترنج آسمان | آمده نارنج به دست آن زمان | |
چون فلک آنجا علم آراسته | سبزه بکشتیش بدر خواسته | |
هر گره از رشته آن سبز خوان | جان زمین بود و دل آسمان | |
اختر سرسبز مگر بامداد | گفت زمین را که سرت سبز باد | |
یا فلک آنجا گذر آوردهبود | سبزه به بیجاده گرو کردهبود | |
چشمه درفشندهتر از چشم حور | تا برد از چشمه خورشید نور | |
سبزه بر آن چشمه وضو ساخته | شکر وضو کرده و پرداخته | |
مرغ ز گل بوی سلیمان شنید | ناله داودی از آن برکشید | |
چنگل دراج به خون تذرو | سلسله آویخته در پای سرو | |
محضر منشور نویسان باغ | فتوی بلبل شده بر خون زاغ | |
بوم کز آن بوم شده پیکرش | سر دلش گشته قضای سرش | |
باد یمانی به سهیل نسیم | ساخته کیمخت زمین را ادیم | |
لاله ز تعجیل که بشتافته | از تپش دل خفقان یافته | |
سایه شمشاد شمایل پرست | سوی دل لاله فرو برده دست | |
ناخن سیمین سمن صبح فام | برده ز شب ناخنه شب تمام | |
صبح که شد یوسف زرین رسن | چاهکنان در زنخ یاسمن | |
زرد قصب خاک برسم جهود | کاب چو موسی ید بیضا نمود | |
خاک به آن آب دوا ساخته | هر چه فرو برده برانداخته | |
نور سحر یافته میدان فراخ | سایه روی را به صبا داده شاخ | |
سایه گزیده لب خورشید را | شانه زده باد سر بید را | |
سایه و نور از علم شاخسار | رقصکنان بر طرف جویبار | |
عود شد آن خار که مقصود بود | آتش گل مجمر آن عود بود | |
گردن گل منبر بلبل شده | زلف بنفشه کمر گل شده | |
مرغ ز داود خوش آوازتر | گل ز نظامی شکر اندازتر |