محاکمه محمد مصدق شنبه ۳۰ آبان ماه ۱۳۳۲ نشست ۱۲
نسخهٔ تاریخ ۳ دسامبر ۲۰۱۶، ساعت ۲۰:۰۲ توسط Bellavista1 (گفتگو | مشارکتها) (اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام)
دوازدهمین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی
شنبه ۳۰ آبانماه ۱۳۳۲
- {بقیه از صفحه اول} مورخ ۱۴/۴/۳۱ هیأت وزیران عضویت نمودند مبلغ ۴۸۹۳۲۰ ریال بهای ۱۳ فقره بلیط هواپیمای هیأت اعزامی به لاهه پرداخت شود.
- ۵ – طبق تصویبنامه ۸۰۳۸/۲۴۶ مورخ ۱۰/۴/۳۱ بهای بلیط هواپیمای مسافرت آقای سهامالسلطان بیات به لاهه ۱۷۲۳۰ ریال پرداخت شود.
- ۶– طبق تصویبنامه ۹۷۴۲/۲۸۴ مورخ ۲۳/۵/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند مبلغ ۵۰۰ لیره برای حقالزحمه پروفسور برن برای تهیه لایحه دفاع در دیوان لاهه پرداخت شود.
- ۷ – طبق تصویبنامه ۱۰۴۷۰/۳۱۰ مورخ ۶/۶/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند که مبلغ ۴۱۰۶۳ ریال بابت بهای بلیط هواپیمای دکتر شایگان به لاهه و حمل اوراق پرداخت شود.
- ۸ – طبق تصویبنامه ۱۴۴۶۶/۱۳۸۲ مورخ ۶/۷/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند که مبلغ ۲۰۹۱۰ ریال برای پرداخت بهای بلیط دکتر شایگان به آمستردام پرداخت شود.
- ۹ – طبق تصویبنامه ۷۱۳/۹۴۳ مورخ ۲۳/۲/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند که مبلغ یکهزار لیره برای تأمین مخارج سفارت هلند برای مسافرت هیأت اعزامی در لاهه پرداخت شود.
- یک نگاه به ارقام فوق که جمعاً مساوی است با ۳۸۰۰ لیره و ۲۶۰۰ دلار و ۵۶۸۵۲۳ ریال که بیش از چهارمیلیون ریال میشود، به خوبی مسلم است که محمد مصدق بیش از چهارمیلیون ریال از خزانه ملت به عناوین فوق خرج کردهاست، (محمد مصدق: صحیح است) آن وقت ادعا میکند دیناری برای ملت ایران به حساب نیاوردهاست. (محمد مصدق: بله) نکته جالب توجهی که به نام آن بیوهزنها و جوانان احساساتی که پول قرضه ملی را پرداخته ناچارم در اینجا متذکر شوم، این است که ارقام فوق یا از وجوه حاصل از فروش اوراق قرضه ملی و یا عایدات نفت جنوب برداشت شدهاست. چنانچه در تصویبنامه ۱۴۴۶۶/۳۸۲ مورخ ۲/۷/۳۱ هیأت وزیران بابت ۲۰۱۹۱۰ ریال تصریح مینماید: "بهای بلیط مسافرت جناب آقای دکتر شایگان از تهران به آمستردام از محل حاصل فروش اوراق قرضه ملی پرداخت گردد" تا این جناب جلالتمآب عصر روز یکشنبه ۲۵ مردادماه در میدان بهارستان هوای آن ایام که به سلامتی پیشهوری هورا میکشیدند به سرش بزند و موفقیت پیشوا را برای آنچه که هواخواهان پیشهوری خواهان آن بودهاند، طلب نماید.
- هزینههای قالی و قالیچه
- دادستان: از این ارقام عجیبتر وجوهی است که محمد مصدق به اسم قالی و قالیچه با صدور تصویبنامههای ذیل که جمعاً بیش از یکمیلیون و پانصدهزار ریال فقط در سال ۱۳۳۱ برداشت کرده، از خزانه ملت خرج کردهاست.
- ۱ – طبق تصویبنامه ۱۳۴۶/۳۰ مورخ ۲/۱/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند مبلغ هفدههزار ریال بابت خرید یک قالی از تجارتخانه تفضلی خریداری شود.
- ۲ – طبق تصویبنامه ۲۱۵۰/۱۳۱ مورخ ۵/۴/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند مبلغ یکصدوپنجاههزاروپانصد ریال بابت خرید دو جفت قالیچه و یک قالی از تجارتخانه تفضلی برای مسافرت لاهه پرداخت شود.
- ۳ – طبق تصویبنامه ۱۵۶۰۸/۲۳۹ مورخ ۲۶/۶/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند مبلغ چهارصد و سیوچهارهزار ریال بابت خرید ۷ قطعه قالی از تجارتخانه تفضلی برای دکتر شاخت و جونز و همراهان خریداری شود.
- ۴ – طبق تصویبنامه ۱۶۶۴۶/۴۰۰ مورخ ۱۹/۷/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند مبلغ هشتادهزار ریال بابت خرید یک قطعه قالی پرداخت شود.
- ۵ – طبق تصویبنامه ۱۹۷۶۸/۴۰۷ مورخ ۲۱/۷/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند مبلغ یکصدوبیستهزار ریال بابت خرید دو قطعه قالی پرداخت شود.
- ۶ – طبق تصویبنامه ۳۰۵۰۸/۵۰۴ مورخ ۲۴/۹/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند که مبلغ چهلوپنجهزار ریال بابت خرید یک قطعه قالی خریداری از دکتر اردلان پرداخت شود.
- ۷ – طبق تصویبنامه ۳۳۱۴۴/۵۴۰ مورخ ۲۵/۱۰/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند که مبلغ دویستوشصتوششهزار و پانصد ریال بابت خرید شش قطعه قالی از تجارتخانه تفضلی برای اهدا به میسیون کوت پرداخت شود.
- ۸ – طبق تصویبنامه ۴۶۰۴/۶۵۶ مورخ ۲۵/۱۲/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند که مبلغ سیصدوسیوچهارهزار و پانصدو شصت ریال بابت خرید قالی و قالیچه پرداخت شود.
- ۹ – طبق تصویبنامه ۴۶۵۱۶/۶۷۴ مورخ ۲۸/۱۰/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند که مبلغ سیزدههزار و دویست ریال بابت خرید یک قالی از شرکت فرش ایران پرداخت شود.
- ۱۰ – طبق تصویبنامه ۴۲۸۷۸/۶۷۶ مورخ ۲۸/۱۰/۳۱ هیأت وزیران تصویب نمودند که مبلغ سیونههزار و پانصد ریال بابت قالی و قالیچه خریداری از تجارتخانه تفضلی پرداخت شود.
- این ارقام خیرهکننده که بیش از یکمیلیون و پانصدوششهزار ریال است، فقط در سال ۱۳۳۱ به اسم خرید قالی و قالیچه از خزانه ملت ایران به دست محمد مصدق برداشت گردید، در حالی که بیش از هفتصدهزار ریال نیز در سال ۱۳۳۲ به اسم قالی از اعتبارات دولت برداشت گردیده که برای آن چند فقره تصویبنامه صادر گردیدهاست.
- دیگر ادعای مصدق چیست؟
- دادستان: اینک که این ارقام با اسناد مثبتهای که به امضای متهم و اعوان و انصار او رسیده در این دادگاه نظامی از نظر ملت ایران میگذرد، آیا باز هم محمد مصدق حق دارد ادعا کند که در مسافرت لاهه و امریکا خرجی برای ملت ایران بالا نیاوردهاست؟ آیا مصدقالسلطنه حاضر است حساب ملیونهایی را که ارقام ریز آن فوقاً ارائه گردید، در پیشگاه ملت ایران روشن سازد؟ آیا مصدقالسلطنه ممکن است جواب دهد آن چند هزار لیره و سی، چهلهزار دلاری که قبلاً به لاهه و امریکا رفت چگونه خرج شد؟ در این صورت که برای ملت ایران این دو مسافرت نزدیک دهمیلیون ریال به حساب آمد، چه حق دارد متهم در پیشگاه چنین دادگاهی به مردم ایران منت گذارد که خرج سفر خود را از جیب خود پرداختهاست؟ (محمد مصدق: پرداختهام آقا، مال خودم و دو فرزندانم را پرداختهام) ملاحظه فرمایید این مرد با چه بیپروایی در محضر این دادگاه دروغ میگوید (محمد مصدق: بسیار خوب) و من نمیدانم این حدس که میزنم صائب است یا خیر؟ به نظر من در دفاعیاتی که مینماید خواهدگفت: این مدارک را خارجیان به سرتیپ آزموده دادهاند، این عمال خارجی هستند که نخواستند و نمیخواهند ملت ایران سعادتمند شود. (محمد مصدق: صحیح است) در همین موقع گریه را سر میدهد، بغض میکند، ژست مخصوصی میگیرد، رنگ از صورتش پرواز میکند، قطره کورامین میخواهد، مرا شمر میخواند، داستانهایی از زمان محمدعلیشاه میگوید، چند تلگراف راست و دروغ هم میخواند، چند نقل قول خلاف واقع هم از اشخاصی که در قید حیات نیستند بیان مینماید، گریزی به مارشال پتن میزند، خود را خدمتگزار واقعی ملت ایران خطاب میکند، در تفسیر واژههای استعمار و استثمار داد سخن میدهد و هزاران از این قبیل مطالب میگوید. آخرالامر هم نتیجه میگیرد و میگوید: اسناد واقعی که اگر الساعه در دست بود، ملت ایران، به خصوص طبقه جوان، پی میبرد که چگونه من امپراتوریهای دنیا را به زانو درآوردهام. در صندوقی بود به وزن یک خروار و نیم که قفل آن را باید چلنگر باز کند. در روز بیستوهشتم مردادماه خائنین و جاسوسان و بیگانهپرستان آن را باز کردند، آن اسناد را ربودند و میگویند اینها اسنادی بودند که از خانوادههای قدیمی ایران در نزد من موجود بود و میگویند من اصولاً در تمام مدت عمر به موجب آن اسناد با خارجیان مبارزه کردهام و این داستان منجر به این موضوع میشود که فعلاً چون آن اسناد به سرقت رفته یا دادگاه رأی برائت مرا صادر نماید و یا اینکه ثابت و مسلم خواهدبود که این دادگاه هم دستور گرفتهاست که مرا محکوم نماید.
- ارز تحصیلی و بیماران
- دادستان: اینجانب به عرض میرسانم که جوانان ایرانی باید بدانند متهم در زمان صدرات به عنوان اینکه دولت دچار مضیقه ارزی است، صدور ارز را حتی برای محصلین و بیماران اکیداً قدغن کرد و محصلین بیبضاعت و مرضای ایرانی برای یک لیره یا یک دلار ارز در مضیقه کامل بودند و عده زیادی از محصلین که اولیای آنان از طبقه محروم کشور بودند و آخرین مراحل تحصیلی را طی میکردند و عدهای از آنها که اگر فرضاً صد لیره ارز به آنان داده میشد قادر به ادامه و ختم تحصیلات بودند، این کمک را مصدقالسلطنه و دستگاه فرعونی او به آنان نکرد، به ناچار از زحمات چند ساله خود بدون پایان دادن به تحصیلات بیبهره ماندند و رشته تحصیل را رها کردند، به ایران مراجعت کرده، ویلان و سرگردان شدند. همه کس فریاد فغان و استغاثه این محصلین را که کار آنان هم به تحصن در سفارتخانههای ایران در خارجه و آبروریزی کشید، به خاطر دارند. در عین حال مصدقالسلطنه در همان مواقع بیدریغ به اعوان و انصار خود ارز دولتی میداد (محمد مصدق: بله) و حتی گاهی از دریافت بهای ریالی ارز هم صرفنظر میفرمود که منباب نمونه پروانه شماره ۱۶۹۷ مورخ ۱۷/۳/۳۰ و دستور شماره ۶۵۱۴ مورخ ۶/۳/۳۰ و یادداشت مورخ ۷/۳/۳۰ وزارت دارایی به پرداخت مبلغ ۶۱/۱۷۳۶ دلار در وجه حسین فاطمی را میتوان ذکر کرد و عجب اینکه ارزی که مکرر و به دفعات به حسین فاطمی داده شده، به عنوان پاداش بودهاست. حالا پاداش برای چه امری؟ این موضوعی است که باید دادرسان محترم با توجه به هدف نهایی محمد مصدق به دست حسین فاطمی خود متوجه گردند.
- حب جاهطلبی محمد مصدق
- دادستان: اما اینکه متهم مدعی است که حب جاه ندارد، دیگر خیلی خندهآور است. محمد مصدق، مصدقی که در تمام عمر حتی یک قدم جز در راه جاهطلبی (محمد مصدق: هوم!) برنداشته، مردی که حس خودخواهی وی بر تمام حواس دیگرش برتری دارد، شخصی که حاضر است دنیا را زیر و رو نماید و کسی را بالاتر از خود نبیند، میگوید من جاهطلب نیستم و حب جاه ندارم. دادرستان معظم، تاریخ زندگی این مرد را ورق بزنید و به دقت مطالعه کنید. اگر یک مورد پیدا کردید که او قدم و قلمی برداشته که محرم آن جاهطلبی و خودخواهی او نبودهاست، هر چه او بگوید قبول دارم. (محمد مصدق: بسیار خوب) در مجلس ۱۵، هنگام سقوط کابینه آقای قوامالسلطنه، آقای سردار فاخر حکمت رئیس مجلس از طرف مجلس نامزد نخست وزیری شد و اعلیحضرت شاهنشاه هم ایشان را به این سمت منصوب فرمودند، ولی ایشان از قبول این سمت خودداری نموده و خدمت در مجلس را ترجیح دادند و سپس اعلیحضرت همایونی از مجلس برای نخست وزیر جدید استمزاج نمودند و تمایل مجلس را خواستند. محمد مصدق در این موقع با دوستان آقای قوامالسلطنه در مجلس تماس گرفتهبود و آنان محمد مصدق را کاندیدا کردند و بقیه دستجات پارلمانی آقای حکیمالملک را کاندیدا کردند و هنگام اظهار تمایل رأی هر دو نفر مساوی بود، یعنی آقای حکیمالملک ۵۴ رأی و محمد مصدق هم ۵۴ رأی داشتند و آقای سردار فاخر رئیس مجلس نیز که در دادن رأی شرکت نکردهبودند، وقتی وضع را به این منوال دیدند، رأی خود را به آقای حکیمالملک دادند و بالنتیجه مجلس اظهار تمایل به زمامداری جناب آقای حکیمالملک کرد و ایشان از طرف اعلیحضرت همایونی به نخست وزیری منصوب شدند.
- سند یا مسند؟
- دادستان: محمد مصدق از اینکه نتوانستهبود سند نخست وزیری را اشغال کند، (رئیس: مسند، نه سند! دادستان: خیر سند منظورم همان مسند است. رئیس: بنده گمان میکنم مسند باشد. دادستان: بله، ببخشید منظور مسند است) به هر حال چون محمد مصدق نتوانست مسند نخست وزیری را اشغال کند و علت شکست خود را هم آقای سردار فاخر تشخیص دادهبود، کینه ایشان را در دل گرفت و از در ستیزه با ایشان بر آمد و انواع زحمات را در دوره زمامداری خود برای ایشان ایجاد کرد، حتی انتخابات دوره هفدهم شیراز را برای جلوگیری از موفقیت حتمی ایشان در انتخابات توقیف کرد و عجب آن است که نتوانست لااقل علت کینه خود را کتمان کند و در مصاحبه که در هنگام نخست وزیری خود با مخبر روزنامه اطلاعات نمود و در شماره ۷۷۸۴ آن روزنامه درج شدهاست، علت را صریحاً همین دادن رأی به آقای حکیمالملک دانستهاست و آقای سردار فاخر در جواب مصاحبه ایشان مصاحبهای با مخبر همان روزنامه کرده که در شماره ۷۷۸۵ درج شدهاست، موضوع را چنین تشریح کردهاند: "در نتیجه رأی محمد مصدق با آقای حکیمی مساوی شد و چون خود اینجانب نیز به آقای حکیمی رأی تمایل دادم، اکثریت با آقای حکیمی گردید و تصدیق میکنم این بزرگترین گناه بنده بودهاست و شاید همین گناه باعث بیلطفی و حملات ناروای ایشان به اینجانب در دوره شانزدهم گردید و حالا پرده ابهام از پیش چشم بنده برداشته شد و جهت بیمهری را دانستم".
- یک ماه صحبت خواهمکرد
- در این موقع محمد مصدق به آقای سرهنگ بزرگمهر وکیل مدافع خود گفت: آقا معذرت میخواهم این مطالب را یادداشت بفرمایید.
- سرهنگ بزگمهر: چیز مهمی نیست که یادداشت کنم.
- محمد مصدق در حالی که میخندید در جواب سرهنگ بزرگمهر گفت: چی میفرمایید آقا، چرا چیز مهمی نیست؟ یادداشت بفرمایید، بنده میخواهم یک ماه در جواب اظهارات آقای دادستان صحبت کنم.
- تیمسار سرتیپ آزموده، دادستان ارتش به سخنان خود چنین ادامه داد: ملاحظه میفرمایید این آقا که میگوید حب جاه ندارد، چه اندازه برای نخست وزیری در دوره ۱۵ دست و پا زده و وقتی با شکست مواجه شد، چه میزان حس کینهتوزی او را تحریک کردهاست؟ اینکه متهم میگوید در دوره ۱۴ به او تکلیف نخست وزیری شد و قبول نکرد، کذب محض است (محمد مصدق: صحیح) و حقیقت امر این است که محمد مصدق با رویهای که اتخاذ کردهبود، دولتها را به کلی فلج و کارهای مملکت را آشفته میساخت، که اینکه چون آقای محسن صدر در دوره ۱۴ بدون اجازه و صلاحدید این مردی که هیچ حس جاهطلبی ندارد انتخاب شدهبود، مدتها وقت مملکت را با ابستروکسیون و فلج ساختن تلف کرد. نمایندگان مجلس ۱۴ به خود او تکلیف کردند که نخست وزیر شود، او این مقام را که از مدتها قبل در آرزوی آن بود، با دل و جان پذیرفت، منتهی میترسید که پس از قبول زمامداری نمایندگان مردم پی به ماهیت او ببرند و او را ساقط کنند، (محمد مصدق: بکشند) این بود که پیشنهاد کرد برخلاف قانونِ منع نمایندگان از قبول شغل وزارت مجلس، قانونی بگذرانند که او بتواند اگر کابینهاش سقوط کرد، مجدداً به مجلس برگردد و مجلس نمیتوانست با این قانون موافقت کند. پس ملاحظه میفرمایید که نداشتن حس جاهطلبی (محمد مصدق: عجب!) مانع قبول نخست وزیری از طرف ایشان نبوده، بلکه برعکس میخواسته به نحوی نخست وزیری را قبول کند که در صورت سقوط دولت باز هم بتواند عنوان نمایندگی داشتهباشد.
- ساعت چهار و پنجاه دقیقه بعد از ظهر، ده دقیقه تنفس اعلام گردید.
- بعد از تنفس
- ساعت پنج و پنجاه دقیقه بعد از ظهر مجدداً جلسه دادگاه رسمیت یافت و آقای دادستان به سخنان خود چنین ادامه داد:
- دادستان: منظور از بیان تمام این مطالب و گرفتن وقت دادگاه این است که همان طوری که دادگاه محترم مستحضرند، آقای محمد مصدق درمورد ایراد به صلاحیت بیاناتی ایراد فرمودند که هر چه ریاست محترم دادگاه به ایشان تذکر دادند که بیاناتشان خارج از حدود صلاحیت است، وقعی نگذاشتند و در خلال اظهاراتی که در دادگاه نمودند، نهایت سعی و کوشش کردند که ضمن اظهاراتشان جنبه عوامفریبانه و سیاق همیشگی خود را از دست ندهند. ملاحظه فرمودید در موضوع نشر اسکناس گفتند: "رئیس بانک را خواستم در اتاق و دستور دادم دویستوبیستمیلیون اسکناس چاپ کنند" و علت را توضیح دادند که: "اگر مخالفین میفهمیدند که من دستور نشر اسکناس دادم، علیه من تبلیغ میکردند و دولت من ساقط میگردید" خلاصه میفرمایند که ایشان از نشر محرمانه اسکناس امتناعی نداشتند، (محمد مصدق: پول تنزل میکرد) ایشان از فقر و زندگی فلاکتبار مردم و از مشاهده افلاس و بدبختی مردم باکی نداشتند. ایشان تنها از یک موضوع بیم داشتند و آن سقوط دولت بود. در محضر همین دادگاه اظهار نمودند که علت اقدام به مراجعه به آرای عمومی این بود که میترسیدند چند نفر از نمایندگان موافق ایشان به نمایندگان مخالف بپیوندند و دولت را ساقط کنند. همین حس جاهطلبی مفرط بود که این آقای مصدق اطرافیان خود را از افراد بیشخصیت یا گمنام یا عادی از شرایط لازم برای شغلی که به آنان محول میکردند، انتخاب مینمودند. ملاحظه فرمودید در همین دادگاه خود اظهار متهم ردیف دو را دائر به اینکه هیچگاه آقای مصدق در برابر اوامری که صادر میکردند سند نمیدادند، تأیید نمودند و ملاحظه فرمودید صریحاً در یکی از جلسات همین دادگاه گفتند: "نه تنها حقوق ماهانه نمیگرفتم، بلکه هزینه مسافرتهای خارج از کشور را نیز از کیسه فتوتم پرداخت میشد" و ملاحظه فرمودید با تصویبنامههایی که به عرض دادگاه رسید، معلوم شد که گفتار ایشان و اظهارات ایشان (محمد مصدق: خلاف است) خلاف محض است و ملاحظه فرمودید که به وقایعی که منجر به فرمان عزل ایشان شد و آن را به کودتای خیالی تعبیر کردند، چگونه اشاره نمودند و صریحاً اظهار داشته: "به سرتیپ ریاحی گفتم شما باید من و خانهام را حفظ کنید". سرتیپ ریاحی نیز طرحهایی که برای حفظ خانه تنظیم شدهبود به نظر ایشان رسانیدهاست. همه اینها برای حس جاهطلبی بود که بالاخره کار آقا را به آنجا کشانید که به فرمان اعلیحضرت شاهنشاه هم تمکین نکردند و عَلَم طغیان و یاغیگری را برافراشتند و بالاخره هنگامی که روز ۲۸ مردادماه فرا رسید، با وجودی که از قبل از ظهر آن روز برای ایشان به خوبی ثابت بود که دیگر موفقیتی نخواهدداشت، آنقدر در خانه ۱۰۹ نشسته تا اعوان و انصارشان به جبر و زور، آن هم برای حفظ جان خودشان، خواستند او را فرار دهند (محمد مصدق: این هم از جاهطلبی بودهاست) بالاخره در آن ساعت ایشان از جای خودشان تکان نخوردند تا لحظهای که برای او اطلاع آوردند که گروهی از مردم بیپناه و بیسلاح در آستانه منزل او به خاک و خون غلطیدهاند. در آن لحظه ایشان نفسی راحت کشیدند و از این خبر لذتی در خود احساس کردند و دستور دادند ملافه سفیدی را که روی تختخوابشان بود، افراشته نمایند و این موضوع را خود ضمن تحقیقات به خوبی بیان کردند و پس از این عمل پای به گریز نهادند، که دادستان آن را چه ضمن تحقیقات گفته و چه در محضر این دادگاه به استحضار دادرسان محترم رسانیدهاند. دادستان ارتش در این ادعا دو موضوع را مورد توجه دقیق قرار میدهد: یکی رسیدگی به یاغیگری و طغیان آقای محمد مصدق با نگاه و قدرت متهم ردیف دو، و یکی دادخواهی بازماندگان شهدای روز ۲۸ مردادماه. در جلسهای به عرض رسانیدم که در دادگاه نظامی طرح دعوای خصوصی نمیشود. آنچه مورد توجه اینجانب است، ادعای عمومی است. آقای مصدق برخلاف نظر اینجانب درست در نقطه مقابل صاف و پوستکنده گفتهاند و میگویند و باز هم خواهندگفت که: "کلیه اصول قانون اساسی، آنچه که مربوط به حقوق سلطنت است، تشریفاتی است". من شاید ثابت نمودم که این گفتار ایشان به کلی بیمغز و بیارزش است (محمد مصدق: بفرمایید پوک است) (خنده حضار) آقای محمد مصدق نه تنها ارزشی برای شهدای روز ۲۸ مردادماه قائل نمیشوند، بلکه آنان را صریحاً چاقوکشانی خواندند که برای به دست آوردن اموال ایشان به خانهشان هجوم کردند.
- محمد مصدق عقیده و ایمان ندارد
- دادستان: اینجانب توجه دادگاه محترم را به دو نکته اصلی که مورد توجه اینجانب است، جلب مینماید. سراسر گفتارهایی که نمودم و خواهمنمود، روی این اصل است که ثابت کنم آقای محمد مصدق عقیده و ایمان به آن مبانی که ما ایرانیان معتقد به آن مبانی هستیم، ندارد. به همین مناسبت در صفحه اول کیفرخواست نوشتهام که رویه و نحوه انجام وظیفه محمد مصدق بر اساس متزلزل ساختن قانون اساسی و سست کردن ایمان و اعتقاد مردم از مذهب رسمی کشور، یعنی مذهب اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنا عشریه است. به قدر کفایت درمورد اینکه آقای مصدق تا چه اندازه به قانون اساسی مشروطیت ایران پایبند هستند، سخن گفتهام و توجه دادگاه محترم را به این جلسات دادرسی که گذشت، جلب مینمایم که یک نکته در خلال این جریانات بسیار جالب توجه است و آن این است که هر وقت من نام خدا و ائمه اطهار و ارواح شهدای روز ۲۸ مردادماه را آوردم، آقای مصدق وضع مسخرهای به خود گرفت و از سیمایش به خوبی هویدا و آشکار بود که اساساً عقیدهای به این قبیل موضوعات ندارد. آقای مصدق تنها حربهاش این است که با خارجیان مبارزه کرده و به گفتارهای من ابداً، نه آنچه ضمن کیفرخواست نوشتهام و نه آنچه تا به حال گفتهام، اندک اعتنایی ندارد.
- شاهبیت اظهارات مصدق
- دادستان: اینک به عرض دادگاه میرسانم شاهبیت صحنهسازیها و مانور آقای مصدق، ادعای مبارزه با خارجی است. تنها امری که او برای فریب دادن مردم و تجلیل خود و جلب عواطف متوسل میشود، همین ادعا است. در این دادگاه هم همین بحث را به بحثی کشید و همین موضوع را مقدمه بحث طولانی قرار داد تا بتواند وقت دادگاه را بگیرد و دادگاه را به قصص و حکایات مشغول سازد. در همین دادگاه با به میان آوردن این بحث، باز هم شخصیتهای بارز کشور را در معرض تهمت و افترا قرار داد و به طور خلاصه این آقای مصدق میخواهد بگوید که تنها او قهرمان مبارزه با خارجیها بودهاست.
- سابقه مبارزه با خارجیها
- دادستان: اینجانب میگویم اگر این آقای دکتر مصدق قدری انصاف داشت و لااقل در این دادگاه اندکی از آن احساساتی که دارد و خاص خود او است میکاست، هیچ حاضر نمیشد تا این درجه از عدالت دوری جوید و تا این اندازه حقایق را معکوس نماید. واقعاً این موضوع مایل بررسی است که آیا مبارزه کردن تنها با ادعا صورت میگیرد؟ آیا مبارزه کردن مفهومش سیاه کردن در و دیوار خانه است؟ متأسفانه باید گفت روش مبارزه و سبک عمل آقای مصدق با رویه عناصر چپ در این کشور شباهت زیادی دارد. در این چند سال همه دیدهاند که در مسلک اخلالگران، مفهوم مبارزه یعنی سیاه کردن در و دیوارها، پخش اعلامیهها، تهمت زدن و خلاصه اموری است که پایهاش روی هو و جنجال و عوامفریبی قرار دارد. مفهوم مبارزه این است که نامههای بی امضا برسد، تجدید تقبل و غارت و آتش زدن و این حرفها بشود. واقعاً این شنیدنی نیست که کسی خود را مبارز میداند، ولی حتی مانند دزدان و یاغیان معنی مبارزه او این است که یا به در و دیوار شعار بنویسد یا پخش اعلامیه کند و یا اراجیفی یا تهدیداتی نوشته و برای اشخاص و مقامات بفرستد.
- نسل آینده را تهدید میکرد
- دادستان: در یکی از جلسات به عرض رسید که آقای مصدق چگونه درب دانشگاه تهران را عملاً به روی جوانان بست. شاید در آن جلسه به عرض رسانیدم که یک جهت این عمل آقای مصدق روی حس کینهتوزی بود نسبت به اعلیحضرت شاهنشاه فقید. اینک ضمن تأیید آن عرایض، به عرض میرسانم که آقای مصدق شاید ضمن عرایض خود به عرض رسانیدم که چگونه از یک طرف رجال و معمرین محترم و محرز کشور را لجنمال میکردند و از طرفی با بستن درب دانشگاه، دانشکدهها، دبیرستانها و حتی دبستانها و وادار ساختن توده جوانان کشور را به این که تحصیل نکنند و به دور خیابان و کوی و برزن راه بیافتند، چگونه از این جهت نسل آینده را تهدید میکردند. به طور مختصر و مفید آقای مصدق چه ضمن نطقها، چه خطابهها، در هر موقع و هر محل چنین میگفتند که اولاً هیچ رجلی در کشور ایران نیست جز شخص خودشان و همه را خائن، جاسوس، نوکر اجنبی میخواندند. (محمد مصدق: بنده چنین حرفی نزدم) از جهت دیگر همه به چشم دیدهایم و همه میدانیم که جوانان در دوره صدارت این آقا وضع تحصیلشان از چه قرار بودهاست. نتیجه اینکه به زعم آقای مصدق کشور ایران در زمان معاصر فاقد مردان وطنپرست است و با رویه و عمل آقای مصدق کشور ایران در آتیه نیز فاقد مردان تحصیلکرده و افراد روشنفکر میشدهاست. این جریان را دادرسان محترم باید با تاریخ ایران تطبیق دهند و ملاحظه فرمایند از قرنها پیش به این طرف آیا همین یک جریان آن جریانی نبودهاست که سیاست استعماری خواهان آن بوده؟ به طور قطع شما دادرسان عالیمقام، اگر آنچه را که به چشم دیدهاید با تاریخ تطبیق دهید، یک نتیجه میگیرید و آن این است که جریانی را که آقای مصدق تعقیب میکردهاست، سیاست استعماری بودهاست. (محمد مصدق: احسنت، احسنت)
- مقارن ساعت ۶ بعد از ظهر جلسه ختم گردید و جلسه آینده به ساعت ۸ و نیم صبح روز بعد موکول شد.