جمال تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
عشقبازان جمال تو ز خود بی خبرند | با غم عشق تو هرگز غم دیگر نخورند |
کرده پا از سر و سر داده به راه طلبت | هان مپندار که عشاق تو بی پا و سرند |
با هوای تو همه تیر بلا را هدف اند | با رضای تو همه تیغ قضا را سپرند |
چشم اگر دوزی شان باز نگیرند نظر | سر اگر بری شان سر ارادت نبرند |
پادشه محتشم و خیل گدایان درویش | یار مستغنی و دل باختگان مفتقرند |
گو به صیاد مزن سنگ جفا کین مرغان | گر زنی ور نزنی از سر کویت نپرند |
صورتی باید و معنی که شود حسن تمام | در تو این هر دو صفت هست و دگر ها صورند |
تا نثار قدمت جان گرامی سازند | هین برون آی که خلقی به رهت منتظرند |
مخر ای خواجه غلامی که سراپا عیب است | ور خریدی مفروشش که به هیچش نخرند |
گر زر قلب بیاری نستانند به هیچ | ور ستانند چو پای محک آمد نبرند |
خواهی ار صید نظر می نشوی دیده ببند | یا از آن سو مگذر هیچ که خوبان گذرند |
دلبران از نظر دلشده غایب نشوند | گر به هر جا بروند باز به پیش نظرند |
نشود تا که عیان راز نهانت بیدل | پرده ها پوشی و این پرده گیان پرده درند |