سیف فرغانی (قصاید و قطعات)/ای ز لعل تو چاشنی قند و شکر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سیف فرغانی (قصاید و قطعات) (ای ز لعل تو چاشنی قند و شکر) از سیف فرغانی |
' |
ای ز لعل تو چاشنی قند و شکر | وی ز نور رخ تو روشنی شمس و قمر | |
خسرو ملک جمالی تو و اندر سخنم | ذکر شیرینی تو هست چو در آب شکر | |
سر خود نیست دلی را که تو باشی مطلوب | غم جان نیست کسی را که تو باشی دلبر | |
دختر نعش گواهی نتواند دادن | که چنو زاده بود مادر ایام پسر | |
در همه نوع چو تو جنس بیابند ولیک | به نکویی نبود جنس تو از نوع بشر | |
به جمال تو درین عهد نیامد فرزند | وگرش ماه بود مادر و خورشید پدر | |
حسن ازین پیش همی بود چو معنی پنهان | پس ازین روی تو شد صورت او را مظهر | |
آفتابی تو و هر ذره که یابد نظرت | نورش از پرتو خورشید نباشد کمتر | |
رنگ از عارض گلگون تو گیرد لاله | بوی از طرهی مشکین تو دارد عنبر | |
گل رو خوب به حسن است ولی دارد حسن | از گل روی تو زینت چو درختان ز زهر | |
نظر چشم کس ادراک نخواهد کردن | حسن رویت که درو خیره شود چشم نظر | |
با چنین حسن و جمال ار به خودش راه دهی | از تو آراسته گردد چو عروس از زیور ... |