سیف فرغانی (قصاید و قطعات)/عروس چمن راست زیور شکوفه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سیف فرغانی (قصاید و قطعات) (عروس چمن راست زیور شکوفه) از سیف فرغانی |
' |
عروس چمن راست زیور شکوفه | سر شاخ را هست افسر شکوفه | |
کنون بر سر شاخ فرقی ندارد | شکوفه ز زیور ز زیور شکوفه | |
به فصل خزان بود صفراش غالب | کنون باغ را هست در خور شکوفه | |
به صد پرده بلبل نواساز گردد | چو بگشاد بر شاخ صد در شکوفه | |
در آن دم که شاخ آستین برفشاند | همی آر دامان و میبر شکوفه | |
یکی عاشقی نازنین است بلبل | یکی شاهدی ناز پرور شکوفه | |
چو آگه شد از بی نوایی بلبل | ز دوری خویش آن سمن بر شکوفه | |
درختان بیبرگ را کرد آنک | به سیم و زر خود توانگر شکوفه | |
به رغم زمستان ممسک به هر سو | گل سیمتن میکند زر شکوفه | |
به یک هفته چون گل جهانگیر گردد | که سلطان بهار است و لشکر شکوفه | |
درخت است طوبی صفت زآنکه بستان | بهشت است از آن حور پیکر شکوفه | |
ز نامحرم و مست چون باغ پر شد | ز استار غیب آن مستر شکوفه، | |
برون آمد و مادر خویشتن را | در آورد در زیر چادر شکوفه | |
شراب از کجا خورد؟! مطرب که بودش؟! | که شاخ است سرمست و ساغر شکوفه | |
چو نقاش قدرت روان کرد خامه | قلم راند بر نقش آزر شکوفه | |
ز نفخ لواحق شود همچو عیسی | به روح نباتی مصور شکوفه | |
ازین پس کند شاخ همچون عصا را | چو دست کلیم پیمبر شکوفه | |
زمین مدتی بود چون خارپشتی | کشیده درون چون کشف سر شکوفه | |
کنون زینت بال طاوس یابد | چو بگشاد در گلستان پر شکوفه | |
ازین پیش با خار و خس بود ملحق | که در شاخ تر بود مضمر شکوفه | |
کنون سبزه را خفته در زیر سایه | در آغوش گل بین و در بر شکوفه | |
جهان آنچنان شد که هر جا که باشد | کند مست پیوسته قی بر شکوفه | |
چو آوازهی روی آن سرو گل رخ | بگیرد همی هفت کشور شکوفه | |
به بستان درآی و ببین بامدادان | به یاد گل روی دلبر شکوفه | |
سهی سرو باغ جمال آن نگاری | که از حسن باغیست یکسر شکوفه ... |