مهمانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
چند ای خواجه مرا بندهٔ خود میدانی | به گدا کس ندهد مرتبهٔ سلطانی |
خبرت نیست از احوال دل سوختگان | بر دل سوخته ام گر گذری میدانی |
از هجوم غم عشق تو دلم گشت خراب | آری آری نکند سیل به جز ویرانی |
کرد در ملک دلم عشق خرابیها لیک | آن خرابی که بود خوشتر از آبادانی |
چه شود گر تو بیایی غمم از دل ببری | بنشینی و مرا در بر خود بنشانی |
تو کنی بر سرم از خنده همی گلریزی | من به پایت کنم از گریه گلاب افشانی |
من نهم لب به لب لعل تو و جان دهم | تو دهی بوسه و جانی به عوض بستانی |
جای در دل دهمت ماحضر از خون جگر | عاشقان را نبود خوشتر از این مهمانی |
هست پیدا چو نی از نالهٔ زار بیدل | کآتشی در دلش از عشق بود پنهانی |