کربلا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
وقت بشد کز کربلا رانم سخن | باز بگویم زان بلایا و محن |
کربلا خود چیست دام ابتلاست | امتحانگاه خداوند علاست |
نقد هر قلبی نه صاف و بی غش است | صیرفی قلبهامان آتش است |
قلبها را گر بگیرندی عیار | زان برون ناید یکی از صد هزار |
کربلا را ظاهری و با طنی است | کربلای هر کسی را یک نوع است |
نفس امار شمر و جانت چون حسین | کربلای این بدن پر شور و شین |
هم حسین اندر تو هم شمر پلید | می کند هر لحظه صد بارش شهید |
نحن مقتولون عن سیف العدی | ما لنا اعداء الا نفسنا |
نفس تو دشمن تر از هر دشمن است | همچو شمرش دل ز سنگ و آهن است |
جان پاکت را برد سر هر زمان | از قفا و رحم نی در قلب آن |
وقت مردن که رهد جان از بدن | شیونست و ناله اندر مرد و زن |
نفس کشتن گه بود نعم الحیات | نزد تو دشوار باشد آن فوات |
شیونت ای آنکه از مرگ تن است | گر بمرد جان تعزیت و شیون است |
نحن مطرودون عن اوطاننا | نحن مهجوران عن احلائنا |
این وطن دانی چه باشد کوی دوست | موطن اصلی را جمله خلق اوست |
هر که دور افتاده از روی حبیب | هر کجا باشد بود زار و غریب |
چون نباشدمان ز غربت شور و شین | که ز ما تا اوست بعدالمشرقین |
جان که از سر منزل جانان جداست | گر بنالد زان غریبی ها رواست |
نحن ما سورون فی ایدی الهوی | نجنا یارب منا نجنا |
عقل تو باشد اسیر خوی تو | میکشد هر کو به غیر از کوی تو |
چون پر کاهت دهد دست هوا | می برندت زآسمان تا نا کجا |
مر ترا این کربلای باطن است | کربلای ظاهری هم نیز هست |
کربلای ظاهر آن دشت بلاست | که در آن مدفون شهید کربلاست |